دریابرای توست،رهاکن سراب را
یکبار هم مرور کن این انتخاب را
چون شمع های مرده به دنبال چیستی؟
خورشیدباش وتجربه کن آفتاب را
چون صبح روشنی که به شب غوطه می خوری
بردار از سپیده ی روحت، نقاب را
درهاله ای زدودهوس محو گشته ای
در هم بریز حجم مه آلود خواب را
دریادرانتظارنگاهت شمرده است
هر روز این دقایق پر التهاب را
برگردسمت آینه باگامهای سبز
خورشید باش وتجربه کن آفتاب را
الهام