لذت جوانی درچیست؟
مدت هاست دچار بیماری صعب العلاجی شده ام و شب تا صبح را با درد و رنج سر می کنم.
هر چه به این در و آن در زدم فایده نکرد، فهمیدم به بسیاری از شهدا بدهکار هستم. حتی یک ریالی در حساب حسناتم دریافت نمی شود؛ کارم از توسل و نذر گذشته، از دستانم خجالت می کشم چون خوراک و پوشاکم با آنها تفاوت دارد.
کت معنویتم پر از وصله، پیراهن تقوایم چرکین و از پارچه های کم قیمت است . بالاخره ما هم جوانیم و آرزو داریم . دوست دارم مثل هم سن و سال های خودم شیک باشم. کت معنویتم، گران قیمت و اتو کشیده و پیراهن تقوایم امروزی و خیره کننده باشد .
چشم هایم ضعیف شده، عالم معنی را به سختی می بیند.
موهای معصیتم بسیار بلند شده و ژولیده و تا شانه هایم می رسد. با این همه گرانی و تورم در بازار ارزش ها، آهی در بساط ندارم تا لااقل به آرایشگاه بروم و سر و سامانی به وضعیت خود بدهم .
وقتی به مسجد می روم، جوان هایی می آیند که لباس معنویتشان خیلی شیک است، کفش های سلوکشان همیشه برق می زند. وقتی مقابل آیینه ی قنوت می ایستند، زلف های محبت یار را به چپ و راست شانه می زنند . حسودیم می شود . با خود می گویم: امان از بی کسی و نداری، با این بیکاری و فقر و بیماری چه کنم.
دستگاه گوارشم مختل شده ، آنچه که از سفره ی استادان تناول می کنم، به خوبی هضم نمی شود و پیش هر کسی که می روم می گوید لاعلاج است، دیگری می گوید فشار نافرمانی ات بالاست، سومیش می گوید خون طاعتت کم است و دیگری می گوید همه اش به نارسایی قلبت بر می گردد و برایم آیه ی " فی قلوبهم مرض " را تلاوت می کنند.
ای خدای چاره ساز، چاره ای، درمانی، راهی، می ترسم خیلی دیر شود و کار از کار بگذرد و با این مریضی و نداری و این همه بدهکاری، هر لحظه منتظرم که از حفاظت لشکر 12 ولی عصر ( عج ) به سراغم بیایند و پرونده ام را زیر بغلم بگذارند و تا جلوی دژبانی راهنمایی ام کنند و بگویند خوش آمدی ( التماس دعا ) . می ترسم پیش دوستانم شرمنده شوم و بین مردم انگشت نما شوم و بگویند فلانی یک عمر مرید شیطان بود، بر تن روح فلانی حتی یک لباس نو ندیدیم و لباس تقوای او همیشه وصله داشت.
می ترسم از دوستانم عقب بمانم و دیگر تحویلم نگیرند. می خواهم تابستان اوقات فراغتم را در ساحل معنی خوش باشم و لااقل یک بار هم که شده در جزایر همیشه سبز گشتی بزنم، مگر جوان نیازی به تفریح ندارد! می خواهم یک بار هم که شده به آرایشگاهی سر بزنم، می خواهم شیک باشم و لباس روحم اتو کشیده باشد.
الهام
مهریه ی بالا بی احترامی به دختر است
اگر کسی برای دختر خود اهمیت قائل است، یا دختری برای خود ارزش قائل است راهش این نیست که بگوید باید مهریه ی ما زیاد کنید. مهریه هرچقدر کمتر باشد، جنبه ی انسانی این پیوند بیشتر است.
هیچ ثروتی معادل یک انسان نمی شود، نه هیچ مهریه ای می تواند قیمت سرانگشت یک زن مسلمان باشد و نه هیچ درآمدی برای یک مرد یا زن میتواند معادل با شخصیت او باشد. کسانی که مهریه های دخترشان را برای احترام به دخترشان بالا میبرند، اشتباه میکنند. این احترام نیست. این بی احترامی است برای اینکه با بالا بردن مهریه، شما جنس این معامله ی انسانی را، یعنی یکی از این دو جنس معامله ی انسانی را - چون هر دو در مقابل هم هستند - تنزل می دهید به حد یک کالا و یک متاع. می گویید دختر من اینقدر می ارزد. نه آقا ! دختر شما اصلا با پول قابل مقایسه نیست...
بعضی خیال میکنند مهریه ی سنگین به حفظ پیوند زناشویی کمک می کند. این خطاست . اشتباه است. اگر خدای ناکرده این زن و شوهر نااهل باشند، مهریه ی سنگین هیچ معجزه ای نمیتواند بکند...
آن چیزی که مانع طلاق می شود، اخلاق و رفتار است. رعایت موازین اسلامی است.
اگر مهریه ها سنگین شد، ازدواج ها مشکل خواهد شد. پسرها و دخترها بی خانمان خواهند ماند.هرچه آسان تر بگیرید، بهتر است.
من از مردم سراسر کشور خواهش می کنم که آنقدر مهریه ها را زیاد نکنند. این سنّت جاهلی است. این کاری است که خدا و رسول(ص) در این زمان بخصوص، از آن راضی نیستند. نمی گوییم حرام است . نمی گوییم ازدواج باطل است . اما خلاف سنّت پیامبر (ص) و اولاد ایشان و ائمه ی هدی (ع) و بزرگان اسلام است.
بخشی از توصیه های مقام معظم رهبری درباره ی مهریه
الهام
روزی سه قورباغه در یک چاه افتادند،هر سه درتلاش بیرون امدن ازچاه بودند،که دوستانشان در بیرون از چاه به آن هامی گفتند:تلاش بی فایده است وشماازگرسنگی در آن جامی میرید،و آنقدراین حرف راتکرارکردندکه دو قورباغه اولی دست ازتلاش کشیدند ودر انجامردند،اما قورباغه سومی هم چنان تلاش کرد تابلاخره از چاه بیرون آمد.
قورباغه سومیه ناشنوابوده وتمام این مدت فکر می کرده که دیگران او راتشویق به بیرون آمدن از چاه می کردند.
مهسا
سلام دوستای گلم .
دقت داشته باشید که این ابیات هیچ ربطی به هم ندارندوهرکدوم ازبیت ها روبایدجداگانه بخونید.
متشکرم که خواننده ی مطالب ماهستید.
ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که دراین گنبد دواربماند
حافظ غم دل باکه بگویم که دراین دور جز جام نشاید که بود محرم راز
درآ که در دل خسته توان در آید باز بیاکه درتن مرده روان در آید باز
دوش درحلقه ما قصه گیسوی تو بود
تادل شب سخن ازسلسله موی توبود
ستاره ای بدرخشیدوماه مجلس شد دل رمیده را انیس ومونس شد
سروچمان من چرامیل چمن نمی کند
همدم گل نمی شودیادچمن نمی کند
گوهر مخزن اسرار همانست که بود حقه مهربدان مهرونشانت که بود
دوش دیدم که ملایک درمیخانه زدند گل آدم بسر شتند و پیمانه زدند
الهام
نگاه درآینه
پیامبرعالیقدر اسلام،به هنگام ملاقات ومعاشرت بادیگران،غیرازرعایت دقیق قول وقراروعهدوپیمان،
نظم وآراستگی لباس وتنظیم موی سروصورت راجدی می گرفت،وهرگاه هم به هنگام بیرون رفتن
ازخانه آینه نمی یافت،برای اینکه بالباس وهیات آراسته ای باشد،درخمره ی کوچک آبی نگاه
میکرد،وآنگاه درمیان مردم ظاهرمی شد.
یکبارهم وقتی ((عایشه)) همسر اومشاهده کرد،آن حضرت برای بیرون رفتن ازاتاق درخمره ی آب
نگاه می کند،ومی خواهدبااصحاب خودملاقات نماید،عایشه تقریبابالحن اعتراض آمیزی گفت:پدر
ومادرم به قربانت،درخمره ی آب نگاه می کنی،موی سر راتنظیم می گردانی؟ درحالی که توپیامبر
وبهترین افرادمی باشی؟! آن حضرت توضیح داد:
(( ان الله یحب من عبده،اذاخرج الی اخوانه، ان یتهیالهم ویتجمل. ))
ای عایشه! خداونددوست می دارد،وقتی مسلمانی برای دیداربرادران دینی خودمی رود،خودرا
بسازد،وخویشتن راآماده وآراسته گرداند.
مکارم الاخلاق،صفحه ۳۵.
الهام
ا