چه کسی،چه اهنگی رادوست دارد؟

اساتیدادبیات ا برادرمراای دوست/کین بانگ توراخواند/یامنزل وطفلانند/یاخیل رفیقانند! 

آدم های که مثلا می خواهند بگوییند ماباکلاسیم ا سمفونی هشتم موتزرات باله دریاچه قو! 

آدم های افسرده ا موسیقی فیلم پاپیون 

ادم های بسی افسرده ا موسیقی فیلم ازکرخه تاراین 

آدم های بامزه ا صدای نعره یک ماموت یاخنده یک زامبی یاگریه یک آدم خوار 

آدم های موزی(منظورموزی نیست موذیه)ا معمولاروی لرزونک(همون ویبره خودمون)  

پسرهایی که چون لباس نو خریدند احساس می کنندشباهت یادی به تام کروزدارند ا هی جیگیلی جیگیلی جیگیلی...

پیرمردهایی که هنوزدلشان جوان است وفیلشان یادهندوستان کرده ا باباکرم دوووووووووووووست دارم... 

پیرزن هایی که هنوزامیدشان رابرای آمدن مرد سوار براسب سپید رویاها!ازدست ندادند ا این فلانه که خیلی فلانه،عمرافلان جاوایسته...نینایش ناش هم بلده...؟! 

شاعر ها ا هلپ(صدای حباب) 

عزیزان جوات ا صدای سوت وکف و ویولون! 

سیاست مداران ا معمولا روی منشی است،جواب نمی دهند! 

عاشق دل سوخته بدبخت بی نوا کچل ا اخه مگه فرشته هم رسم شکستن بلده؟! 

اون یکی عاشق دل سوخته بدبخت بی نوا کچل ا بروبروبروبرو دیگه نیگام نکن... 

فوتبالیست ا دی ری دی دید/دیددید/دیری دیدید/دید دید 

 

 

منبع:هفته نامه جیم 

(مهسا خیراتی)

به ظاهر نگاه نکن!

زندگی نوشیدن قهوه است ...

گروهی از فارغ التحصیلان پس از گذشت چند سال و تشکیل زندگی و رسیدن به موقعیت های خوب کاری و اجتماعی طبق قرار قبلی به دیدن یکی از اساتید مجرب دانشگاه خود رفتند. بحث جمعی آن ها خیلی زود به گله و شکایت از استرس های ناشی از کار و زندگی کشیده شد .

استاد برای پذیرایی از میهمانان به آشپزخانه رفت و با یک قوری قهوه و تعدادی از انواع قهوه خوری های سرامیکی، پلاستیکی و کریستال که برخی ساده و برخی گران قیمت بودند بازگشت. سینی را روی میز گذاشت و از میهمانان خواست تا از خود پذیرایی کنند. پس از آنکه همه برای خود قهوه ریختند استاد گفت: 

  اگر دقت کرده باشید حتما متوجه شده اید که همگی قهوه خوری های گران قیمت و زیبا را برداشته اید و آنها که ساده و ارزان قیمت بوده اند در سینی باقی مانده اند. البته این امر برای شما طبیعی و بدیهی است. سرچشمه همه مشکلات و استرس های شما هم همین است. شما فقط بهترین ها را برای خود می خواهید

قصد اصلی همه شما نوشیدن قهوه بود اما آگاهانه قهوه خوری های بهتر را انتخاب کردید و البته در این حین به آن چه دیگران برمی داشتند نیز توجه داشتید. به این ترتیب اگر زندگی قهوه باشد، شغل، پول، موقعیت اجتماعی و ... همان قهوه خوری های متعدد هستند. آنها فقط ابزاری برای حفظ و نگهداری زندگی اند، اما کیفیت زندگی در آنها فرق نخواهد داشت. گاهی، آن قدر حواس ما متوجه قهوه خوری هاست که اصلا طعم و مزه قهوه موجود در آن را نمی فهمیم .

پس دوستان من، حواستان به فنجان ها پرت نشود... به جای آن از نوشیدن قهوه خود لذت ببرید 

      

                                                                                                        الهام 

مشکلی توی ذهنت نگه ندار

لیوان را زمین بگذار

 

استادی در شروع کلاس درس لیوانی پر از آب را به دست گرفت آن را بالا برد تا همه ببینند بعد از شاگردان پرسید :

" به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟"

شاگردان جواب دادند : 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم ......

استاد گفت من هم بدون وزن کردن نمی دانم دقیقا وزنش چقدر است. اما سوال من این است:

اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همینطور نگه دارم چه اتفاقی می افتد؟

شاگردان گقتند هیچ اتفاقی نمی افتد.

استاد پرسید:

اگر آن را چند ساعت همینطور نگه دارم چه؟

یکی ار شاگردان گقت:

دستتان کم کم درد می گیرد

" حق با توست . حالااگر  یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟ "

شاگرد دیگری جسارتا گفت:

"دستتان بی حس می شود

عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار می گیرد و فلج می شویدو مطمئنا کارتان  به بیمارستان خواهد کشید"

و همه شاگردان خندبدند.

استاد گفت :

"خیلی خوب است اما آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟

شاگردان جواب د ادند : نه

" پس چه چیز باعث درد عضلات  می شود؟ در عوض من چه کنم؟

شاگردان گیج شدند. یکی از آنها گفت : " لیوان را زمین بگذارید".

استاد گفت : " دقیقا ! مشکلات زندگی هم مثل همین است.

اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید ، اشکالی ندارد

اما مشکل وقتی به وجود می آید که تصمیم میگیریم مشکلاتمان را، چه سبک چه سنگین مدتها در ذهن نگه داریم. 

 

                                                                              الهام

مراقب باش!!چه چیزهایی رو ازدست می دی!!

در یک سحرگاه سرد ماه ژانویه، مردی وارد ایستگاه متروی واشینگتن دی سی شد و شروع به نواختن ویلون کرد.
این مرد در عرض ۴۵ دقیقه، شش قطعه ازبهترین قطعات باخ را نواخت. از آنجا که شلوغ ترین ساعات صبح بود، هزاران نفر برای رفتن به سر کارهای‌شان به سمت مترو هجوم آورده بودند.

سه دقیقه گذشته بود که مرد میانسالی متوجه نوازنده شد. از سرعت قدم‌هایش کاست و چند ثانیه‌ای توقف کرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد.

یک دقیقه بعد، ویلون‌زن اولین انعام خود را دریافت کرد. خانمی بی‌آنکه توقف کند یک اسکناس یک دلاری به درون کاسه‌اش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد.

چند دقیقه بعد، مردی در حالیکه گوش به موسیقی سپرده بود، به دیوار پشت‌ سر تکیه داد، ولی ناگاهان نگاهی به ساعت خود انداخت وبا عجله از صحنه دور شد،

کسی که بیش از همه به ویلون زن توجه نشان داد، کودک سه ساله‌ای بود که مادرش با عجله و کشان کشان بهمراه می ‌برد. کودک یک لحظه ایستاد و به تماشای ویلون‌زن پرداخت، مادر محکم تر کشید وکودک در حالیکه همچنان نگاهش به ویلون‌زن بود، بهمراه مادر براه افتاد، این صحنه، توسط چندین کودک دیگرنیز به همان ترتیب تکرار شد، و والدین‌شان بلا استثنا برای بردن‌شان به زور متوسل شدند.

در طول مدت ۴۵ دقیقه‌ای که ویلون‌زن می نواخت، تنها شش نفر، اندکی توقف کردند. بیست نفر انعام دادند، بی‌آنکه مکثی کرده باشند، و سی و دو دلار عاید ویلون‌زن شد. وقتیکه ویلون‌زن از نواختن دست کشید و سکوت بر همه جا حاکم شد، نه کسی متوجه شد. نه کسی تشویق کرد، ونه کسی او را شناخت.

هیچکس نمی‌دانست که این ویلون‌زن همان (جاشوا بل ) یکی از بهترین موسیقیدانان جهان است، و نوازنده‌ی یکی از پیچیده‌ترین فطعات نوشته شده برای ویلون به ارزش سه ونیم میلیون دلار، می‌باشد.

جاشوا بل، دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در یکی از تاتر های شهر بوستون، برنامه‌ای اجرا کرده بود که تمام بلیط هایش پیش‌فروش شده بود، وقیمت متوسط هر بلیط یکصد دلار بود.

این یک داستان حقیقی است،نواختن جاشوا بل در ایستگاه مترو توسط واشینگتن‌پست ترتیب داده شده بود، وبخشی از تحقیقات اجتماعی برای سنجش توان شناسایی، سلیقه و الوویت ‌های مردم بود.

نتیجه: آیا ما در شزایط معمولی وساعات نا‌مناسب، قادر به مشاهده ودرک زیبایی هستیم؟ لحظه‌ای برای قدر‌دانی از آن توقف می‌کنیم؟ آیا نبوغ وشگرد ها را در یک شرایط غیر منتظره می‌توانیم شناسایی کنیم؟

یکی از نتایج ممکن این آزمایش میتواند این باشد،
اگر ما لحظه‌ای فارغ نیستیم که توقف کنیم و به یکی از بهترین موسیقیدانان جهان که در حال نواختن یکی از بهترین قطعات نوشته شده برای ویلون، است، گوش فرا دهیم ،چه چیز های دیگری را داریم از دست میدهیم؟ 

 

                                                                                                                   الهام

رازهای شگفت انگیز انیشتن

هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتن، که شما هیچ گاه آنان را نمی دانستید. بله،همگی ما می دانیم که انیشتن این فرمول[e=mc2] را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصی اش می دانیم...

 

1-او با سر بزرگ متولد شدوقتی انیشتن به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است،اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه های طبیعی بازگشت.

 

2-حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود
مطمئنا انیشتن می توانسته کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند،اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعا حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن [تولد ]برای بچه های کوچک بود.

 

3-او ازداستانهای علمی-تخیلی متنفر بود
انیشتن از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او “من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم،زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند.

 

4-او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی،انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است،که تا کنون متولد شده،در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد.وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛او گفت:آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد.

 

5-علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود.سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت.
علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا می شناسند و یا نمی شناسند.پس این مورد قبول واقع شدن[آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟

 

6-او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت.
انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید:چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود.انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اماکمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیتشن جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.
در این حین راننده باهوش گفت “سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید”سپس انیشتن از میان حضار برخواست وبه راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.

 

7-الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود.
وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد.بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.

۸ -راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد.
اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد.بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها،مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است.همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
علاوه بر اینها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بیشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است..  

 

                                                                                                الهام

دختران، موهبت الهی!

زن حسنه ای است الهی، نه سیئه ای شیطانی
اگر به موضوع تساوی و عدم تبعیض زن و مرد نیک بنگریم، پی خواهیم برد که اسلام مرد را برتر از زن به شمار نمی آورد، بلکه عنایت ویژه ای به زنان و دختران دارد و چه زیبا این موهبت الهی را به حسنه تعبیر کرده، می گوید: پسران نعمت خداوند و دختران حسناتی هستند که ایزد منان آنان را به والدین ارزانی داشته است؛ و در ادامه یادآور می شود که بندگان در برابر نعمت بازخواست خواهند شد. حال آنکه خداوند آدمی را در برابر حسنات بازخواست نمی کند.

اسلام به پدران سفارش می کند، اگر زمانی هدیه ای برای فرزندان خود تهیه کردید، ابتدا آن را به دختران بدهید.
همچنین متذکر می شود مبادا کاری انجام دهید که قلب آنان شکسته و اشک آنان را جاری سازیدو اگر این عمل صورت گرفت و دختران خود را ناراحت کردید، از آنان دلجویی کنید و دلشان را بدست آورید در حالی که چنین سفارش هایی درباره ی پسران بسیار کم است.


گاه شنیده می شود که می گویند چرا مرد باید به خواستگاری زن برود؟ و این را تبعیض میان زن و مرد تعبیر می کنند. در حالی که در این باب سعی بر آن بوده است تا حرمت و شان زن حفظ شود و در صورتی که مرد مورد قبول او واقع نشد، با آسانی رد کند. از آنجایی که زنان دارای احساساتی لطیف و روحیه ای حساس هستند، اگر خواستگاری از جانب آنان صورت می گرفت، با شنیدن پاسخ رد، عواطفشان جریحه دار می شد و در آینده و تربیت نسلش آثاری سوء بر جای می گذاشت.
گفتنی است که اسلام مرد را خدمتگذار زن می داند و از او می خواهد تا از هیچ کوششی برای حفظ بنیان خانواده دریغ نکند، از همین رو مرد را موظف می داند تا هزینه های عادی و جاری همسر خویش را تامین کند.
پیامبر اعظم (ص) نیز به امت خود سفارش هایی بسیار در مورد زنان کرده و از پیروان خود خواسته است که درباره ی زنان خویش به نیکی رفتار کنند؛ چرا که ایشان امانت های خدایند در دستانشان. 

 

                                                                                                             الهام