حتما حتما حتما...بخون!

 

اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.  مرد به سمت صومعه حرکت کردو به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم شب را اینجا بمانم؟ »

رئیس صومعه بلافاصله او را  به صومعه دعوت کرد. شب به او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند. شب هنگام وقتی مرد می خواست بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا  از راهبان صومعه  پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی گفتند :« ما نمی توانیم  این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»   

مرد با نا امیدی از آنها تشکر کرد و  آنجا را ترک کرد.

چند سال بعد  ماشین همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد .

راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

صبح فردا پرسید که آن صدا چیست اما راهبان بازهم گفتند: :« ما نمی توانیم  این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»   

 این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم  این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

 مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم  و عمر خودم  را وقف کاری که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236,284,232    عدد است. و 231,281,219,999,129,382   سنگ روی زمین وجود دارد»

راهبان پاسخ دادند :« تبریک می گوییم  . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی . ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم.»

رئیس راهب های صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود»

مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید این در را به من بدهید؟»

 راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

پشت در چوبی یک در  سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به او بدهند.

راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت. او بازهم درخواست کلید کرد .

پشت آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

و همینطور پشت هر دری در دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و  لعل بنفش قرار داشت.

  در نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که  از در های بی پایان خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.....اما من نمی توانم بگویم او چه چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .

لطفااز دست من ناراحت نشید؛ ولی جالب بود نه؟

گناهان کبیره ازنظر بزرگان

 

 سلام.تواین قسمت فقط در مورد اولین گناه کبیره یعنی غرور توضیح نوشتم  

 

در صورتی که در مورد هرکدوم از اونهاتوضیح داشت اما اگه می نوشتم خیلی  

 

طولانی می شد اماامیدوارم خوشتون بیاد.

 

 

هفت گناه کبیره از نظر پائولو کوئلیو 

 

 گناه اول: غرور

 

گناهان کبیره در واقع هفت تا نبودند، هشت تا بودند. گناهان کبیره را در آغاز مسیحیت، راهبی یونانی به نام اواگریو دُ پونتو  تدوین کرد تا تمایلات منفی اصلی انسان را تعریف کند (عجیب است که در فهرست اواگریو، شدیدترین گناه، شکم‌پرستی است...). ارتکاب هرکدام از این گناهان، می‌توانست کار ما را به دوزخ بکشاند. در قرن شانزدهم، پاپ گرگوری اولین تغییرات را در این فهرست ایجاد کرد؛ «حسد» را به فهرست اضافه کرد، اما «غرور» و «بطالت» را با هم ادغام کرد. در قرن هفدهم، این فهرست را دوباره نوشتند و در فهرست جدید، «اندوه» دیگر گناه محسوب نمی‌شد و جایش را به «تنبلی» داد. فهرست امروزی را مبنای هفت بخش آینده قرار می‌دهیم. بنا به تعاریف مختلف، درباره‌ی هرکدام از این گناهان می‌نویسم.

 

غرور 

تعریف در فرهنگ لغت: نام مؤنث. غرور از واژه‌ی لاتین Superbia به معنای تکبر،‌ خودبینی، نخوت، گستاخی می‌آید.
 

تعریف کلیسای کاتولیک: احترام به نفسی که از حد خارج شود و بالاتر از عشق به خدا قرار گیرد. بر خلاف فرمان نخست از ده فرمان است (به جز من خدایی نخواهی داشت)،‌ و همین احساس بود که سبب طغیان ملایک و سقوط لوسیفر (ابلیس) شد.
 

در حکایات ذن: استاد اعظم توفوکو متوجه شد که صومعه شلوغ است. نوآموزها این طرف و آن طرف می‌دویدند و کارمندها در صف ایستاده بودند تا از کسی استقبال کنند.
پرسید: «چه خبر است؟»
سربازی نزد استاد آمد و برگه‌ای به او داد که رویش نوشته بود: «کیتاگاکی، حاکم کیوتو وارد شده‌اند و مایل به ملاقات شما هستند.»
استاد گفت: «با این آدم حرفی ندارم.»
چند دقیقه بعد، حاکم آمد، عذرخواهی کرد، نوشته‌ی روی برگه را خط زد و دوباره آن را به استاد داد.
این بار رویش نوشته بود: «کیتاگاکی تقاضای ملاقات دارد.»
استاد ذن صومعه‌ی توفوکو گفت: «خوش آمده‌اند.»
 

بر ناو هواپیمابر: «مأموریت به انجام رسید». این شعاری بود که روز یکم ماه مه سال 2003 بر هواپیمای لینکلن نقش شده بود، همان موقع که رئیس‌جمهور بوش اعلام کرد که جنگ و عملیات نظامی در عراق به پایان رسیده است. آن روز، تعداد تلفات سربازان امریکایی 217 نفر بود. امروز که این متن را می‌نویسم، تعداد این سربازها از 2700 نفر بیشتر است.
 

از نظر ادین شتاین‌سالتز: «وقتی کسی سعی کند بفهمد شما چه کسی هستید و از امور ثانوی برای مقایسه استفاده کند، به پوسته‌هایی خالی دست پیدا می‌کند که برای معنا داشتن، وابسته به هم هستند. درست نیست که خودتان را دوست فلانی، پسرِ بهمانی، مدیر فلان جا،‌ یا شاغل به این یا آن کار تعریف کنید.
زیرا با این روش، فقط جنبه‌هایی از خودمان را کشف می‌کنیم. جنبه‌هایی که معمولاً تیره و تار و ناقص هستند، جنبه‌هایی از کسی که سعی دارد به هزینه‌ی دیگران، خودش را نشان بدهد.
تنها رابطه‌ی ممکن، رابطه‌ی ما با خداست؛ از آن به بعد، همه‌چیز معنا پیدا می‌کند و چشم‌های ما به روی معنایی بزرگتر باز می‌شود.»
 

از نظر اوگوستین قدیس: غرور عظمت نیست،‌ بادسری است. آنچه باد می‌کند بزرگ به نظر می‌رسد، اما در واقع بیمار است.
 

پندی از دائو دِ جینگ: بهتر است جام را لبریز نکنیم تا مجبور نشویم وزن سنگین آن را حمل کنیم.
اگر کاردی را بیش از حد تیز کنیم،‌ تیغ آن زود کند می‌شود.
اگر خانه پر از زر و یشم باشد، صاحبانشان نمی‌توانند آن‌ها را امن نگه دارند.
وقتی ثروت و افتخار به تکبر بینجامد، بی‌تردید شر به دنبال خواهد داشت.
وقتی کاری را انجام می‌دهیم و ناممان کم‌کم پرآوازه می‌شود، حکمت حکم می‌کند که به محض انجام آن وظیفه، به درون گمنامی واپس بنشینیم.

 

هفت گناه کبیره
 

گناه اول: غرور
 

گناه دوم: آز

 

گناه سوم: شهوت

 

گناه چهارم: خشم

 

گناه پنجم: شکم پرستی

 

گناه ششم: حسد

 گناه هفتم: تنبلی  

 

 

      الهام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حکایتی جالب

 
روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت : این بازرگان چقدر قدرتمند استد و آرزو کرد که مانند بازرگان باشد.

  در یک لحظه، او تبدیل به بازرگانی با جاه و جلال شد. تا مدت ها فکر میکرد که از همه قدرتمند تر است. تا این که یک روز حاکم شهر از آنجا عبور کرد، او دید که همه مردم به حاکم احترام میگذارند حتی بازرگانان. مرد با خودش فکر کرد: کاش من هم یک حاکم بودم، آن وقت از همه قوی تر میشدم.

  در همان لحظه ، او تبدیل به حاکم مقتدر شهر شد. در حالی که روی تخت روانی نشسته بود، مردم همه به او تعظیم میکردند. احساس کرد که نور خورشید او را می‌آزارد و با خودش فکر کرد که خورشید چقدر قدرتمند است. او آرزو کرد که خورشید باشد و تبدیل به خورشید شد و با تمام نیرو سعی کرد که به زمین بتابد و آن را گرم کند.

  پس از مدتی ابری بزرگ و سیاه آمد و جلوی تابش او را گرفت. پس با خود اندیشید که نیروی ابر از خورشید بیشتر است، و آرزو کرد ابر باشد و تبدیل به ابری بزرگ شد. کمی نگذشته بود که بادی آمد و او را به این طرف و آن طرف تکان داد. این بار آرزو کرد که باد شود و تبدیل به باد شد. ولی وقتی به نزدیکی صخره سنگی رسید، دیگر قدرت تکان دادن صخره را نداشت.

   با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا، صخره سنگی است و تبدیل به سنگی بزرگ و عظیم شد. همان طور که با غرور ایستاده بود، ناگهان صدایی شنید و احساس کرد که دارد خورد میشود. نگاهی به پایین انداخت و  سنگتراشی را دید که با چکش و قلم به جان او افتاده است!  

 

             الهام

 

 

                                                                                                

آیا شادزیستن درژن انسان نهفته است؟

برخی از اساتید دانشگاه مینه سوتا بر این باورند که توانایی شاد زیستن به صورت پیامهای ژنتیک از قبل در وجود انسان برنامه ریزی شده است. گروهی از روانپزشکان نیز اعتقاد دارند آنچه در اطراف انسان می گذرد مهم تر از عامل وراثت است که انسان با آن به دنیا می آید. با تلفیقی بین این دو نظریه می توان نتیجه گرفت که افراد ظرفیت های متفاوتی برای شادمانی دارند. برای دستیبابی به این واقعیت، 100 نفر دانشمند علوم اجتماعی از 18 کشور جهان درباره کیفیت زندگی و تأثیر آن در شاد زیستن مردم در 50 کشور به بررسی پرداختند و به این نتیجه رسیده اند که بهبود وضع اقتصادی کشور تا حدی موجب شادی مردم می شود ولی میزان شادی انسانها همراه با رشد اقتصادی افزایش نمی یابد و بین شادی مردم و وضع کلی اقتصاد کشور رابطه مستقیمی وجود ندارد. این تحقیقات بیانگر این واقعیت است که افراد شاد عمر بیشتر می کنند. محققین دریافتند که پولدار شدن در بدو دستیابی به زندگی مرفه، شادی می آفریند اما پس از مدتی دیگر این عامل نقش اساسی در تداوم شادیها ندارد.. برای مثال ژاپنی ها که به خود فرصت بیشتری برای تماشای زیبائی های طبیعت داده اند مردمان شادتری شده اند. مردم کشورهای اسکاندیناوی بالاترین سطح شادی زندگی را دارند زیرا در یک جامعه کوچک، قابل اداره و یکدست زندگی می کنند که اتفاقات جامعه آنها قابل پیش بینی است و از رفاه اجتماعی هم برخوردارند. در میان کشورهای مورد مطالعه درصد مردمان راضی و شاد در ایسلند 97%، سوئد 96%، دانمارک 2/94%، نروژ 5/93%، هلند 4/93%، ایرلند شمالی 1/93% جمعیت بوده است در حالی که این درصد در کشورهای پیشرفته ای مانند ایالات متحده آمریکا 7/88%، ژاپن 9/82% و کانادا 4/78% بوده است. نتیجه این بررسی نشان می دهد که مردم کشورهای ثروتمند لزوماً شادتر از کشورهای دیگر نیستند. برخی از پژوهشگران اظهار می دارند که اعتماد به نفس و شادی جدائی ناپذیرند و هر دو از درون انسان سرچشمه می گیرند. از همین رو، باید قدر انسان ، امکانات و وجود خودتان را بدانید تا شادی از درون شما بجوشد. منشاء اعتماد به نفس بعضی از مردم بیرون از خودشان است، این افراد نیاز دارند ستایش شوند و تملق بشنوند تا اعتماد به نفس پیدا کنند، چنین اعتماد به نفسی زودگذر و شکننده است و به محض اینکه از برون تغذیه نشود از وجود شما رخت بر بسته و می میرند. در ضمن پژوهش های انجام شده بر این نکته صحه می گذارد که وضعیت ظاهری انسانها نیز مانعی جدی در راه شاد زیستن آنها نمی باشد. افرادی که روی نازیبا دارند یا معلولند لزوماً اعتماد به نفس کمتری از دیگران ندارند در ضمن شادی ارتباطی با سن و سال، نژاد، جنس و درآمد ندارد. افراد شاد چهار خصلت مشترک دارند:

۱- اعتماد به نفس،  

 ۲- توانایی کنترل خود،  

3-خوشبینی،  

4- برون گرایی.  

 

برای شاد زیستن باید خود را با محیط اجتماعی تطبیق داد و اهداف مشخصی را دنبال نمود، هر  

 

چند که داشتن یک هدف واقع بینانه هم کار آسانی نیست و نیاز به ارزیابی صحیح از توان فکری،  

 

جسمانی و شرایط اجتماعی دارد. راضی بودن از زندگی و با خوشبینی با همه چیز روبه رو شدن  

 

آرامش بخش و شادی آور است. زیرا وقتی از زندگی خود راضی باشید به شادی دست می یابید  

 

و احساسات شما متعادل می شود. مسئولیت پذیری نیز یکی از عواملی است که در شادی  

 

تأثیرگذار است. بایدتوجه داشت که هر چه سن بالاتر می رود سطح انتظارات و توقعات هم بیشتر  

 

می شود و بار مسئولیت زیادتر می گردد. از این رو، اگر مسئولیت را با رغبت بپذیرید زندگی  

 

آنقدرها سخت نخواهد بود. افزون بر این همواره به شادی ها و خاطرات خوش بیاندیشید، زیرا  

 

شادترین انسانها کسانی هستند که عملاً درخصوص نحوه شاد زیستن فکر کرده اند و می توانند  

 

آن را به دیگران هم بیاموزند. وقتی افراد یک جامعه یاد بگیرند چگونه شاد و خوشبخت زندگی  

 

کنندکل جامعه شاد و درآرامش به سر خواهند برد.بررسی محققین در مورد زندگی توام با شادی  

 

و خوشبختی در این نکات خلاصه می شوند:  

 

1- فعال باشید و خودتان را مشغول نگهدارید.  

 

2- بیشتر وقت خود را در کارهای جمعی و اجتماعی بگذرانید.  

 

3- خود را با کارهای مفید و ثمربخش و امور خیریه مشغول کنید.  

 

4- به کارهای خود نظم و سامان بدهید و برای انجام آنها از پیش برنامه ریزی کنید.  

 

5- از اضطراب و نگرانی خاطر دوری کنید.  

 

6- سطح توقعات و انتظارات خود را متعادل نمائید.  

 

7- فکر مثبت و خوشبینانه را در خود تقویت کنید. 

 

 8- به زمان حاضر بیاندیشید و نگذارید گذشته و آینده شما را رنج دهد.  

 

9- سعی کنید شخصیت سالم در خود به وجود بیاورید و لذت پایدار را جایگزین لذت آنی و مخرب نمائید.  

10- شخصیت اجتماعی را در خود پرورش دهید.

 

۱۱- خودتان باشید و از خود کاذب دوری جوئید و باخود واقعی خود در تمام عرصه های زندگی ظاهر شوید.  

 

12- از احساسات و افکار منفـی دوری کنیـد و بـا افـرادی که برخـورد مثبـت دارنـد رفـت و آمـد نمائیـد.

 

۱۳- روابط صمیمانه و نزدیک را منبـع خوشبختـی خـود به شمـار آوریـد.

 

۱۴- برای شادمانی ارزش قائل شوید و به خاطر داشته باشید که شادمانی راهی است در سفر زندگی نه مقصد و نهایت آن.

 

۱۵- زندگی با کسی سر دشمنی ندارد. از این رو، در راه صلح و صفا و شادی و امید و موفقیت گام بردارید و زندگی را در مسیر آرزوهای خود قرار دهید.

 

۱۶- زندگی برای کسی ناخوشی، حادثه و درد و غم فراهم نمی سازد، در نتیجه این فکر منفی و مخرب انسانها است که حوادث تلخ و غم انگیز را می آفریند، به همین علت هـرچه بکاریم همان را برداشت می کنیـم.

 

۱۷- عشق و علاقه را درقلب خود پذیرا باشید و ثمره آن را تجربه کنیـد.

 

۱۸- امیـدوار باشید زیرا زنـدگی نظر عنـاد به کسی ندارد و هیچکس را محکوم نمی کند از همین رو در فراز و نشیب زندگی ناکامی ها جـای خـود را به شـادی ها و امید به زندگی می دهنـد.

 

۱۹- احساس گناه کردن و گناهکار شمردن خود ممکن است ناشی از برداشت غلط از زندگی یا شرایط نامطلوب روحی و روانی فرد باشد. از این رو، به راحتی خود را سرزنش نکنید زیرا این شیوه برخورد با خود تبعات مخربی بر روح و روان شما خواهد گذاشت.

 

۲۰- جوهره زندگی ذاتاً بد و مضر نمی باشد، بلکه شیوه برخورد ما با زندگی است که آن را خوب یا بد می کند. از همین رو، انسان با برداشتهای غلطی که از زندگی و طبیعت پیدا می کند سرنوشت خود را به مخاطره می اندازند. افکار آدمی خاصیت تکثیر سرسام آور دارند و در صورت انباشته شدن افکار نامعقول و مخرب در ذهن انسان زمینه بدبختی صاحب این افکار ویرانگر به وجود می آید.

 

۲۱- روحیه انتقادپذیری را در خود بوجود آورید اگر فردی از شما انتقاد کرد و گفته های وی را درست تشخیص دادید از اینکه آینه وار عیوبتان را پیش رو تصویر نموده است قلباً خوشحال و سپاسگزار باشید و برای انتقادهای سازنده ارزش قائل شوید، با این رفتار خواهید توانست نقاط ضعف خود را از بین ببرید و ارتباط اجتماعی خود را مستحکم تر نمائید.  

 

۲۲- کینه، نفرت و بدقلبی و دشمنی بیشتر منشاء روانی دارند. بنابراین از خطای کسانی که شما را رنجانده اند یا آزار و اذیت نموده اند چشم بپوشید و به راحتی با خود کنار بیائید.  

 

23- زندگی شاد وشیرین و پرامید را به ضمیر باطن راه دهید و از افکار منفی دوری نمایید.

 

۲۴- بخشیدن نوعی بزرگواری است، بنابراین با دیگران رفتاری بزرگوارانه و جوانمردانه داشته  

 

باشید تا آثار درد ناشی از برخوردهای نامطلوب آنان از ذهنتان پاک شود.

 

۲۵- برای رهایی از عواطف منفی خود را به عشق بسپارید و برای سایر افراد آرزوی خوشی و  

 

خیر و رفاه کنید تا افکار مخرب و آزاردهنده از اندیشه شما رخت بربندد.  

 

                                 الهام

استادمطهری

استاد مرتضی مطهری در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می‌رسد.
 
 
 استاد شهید آیت‌الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می‌گشاید. پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می‌پردازد. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می‌ورزد. 

در سال 1316 علی‌رغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می‌شود. در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه: الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می‌گیرد. 

در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می‌رود به تهران مهاجرت می‌کند. در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می‌پردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می‌گردد.

در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می‌کند به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می‌شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می‌گردد. 

پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می‌شود. در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه‌ای با امضای ایشان و حضرت علامه طباطبایی و آِیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به‌سر برد. 

از سال 1349 تا 1351 برنامه‌های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهای خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد می‌کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

اما مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق درس و سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر خصوصاً در سالهای 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود می‌رسد. 

در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته می‌شود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، «جامعه روحانیت مبارز تهران » را بنیان می‌گذارد بدان امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کند. 

گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولی در سال 1355 موفق گردید مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه‌های علمیه با ایشان مشورت نماید. 

پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار می‌گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می‌نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می‌کند و در همین سفر امام خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می‌نماید.
 
هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می‌گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود، تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی بیرون آمده بود یا گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می‌رسد و امام و امت اسلام در حالی که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو می‌روند.

اندیشه‌های متفکر شهید استاد مرتضی مطهری همواره به عنوان اسلام‌شناسی آگاه، عالمی زمان شناس، دانشمندی دردآشنا و فیلسوفی توانا مورد علاقه فرهیختگان و جوانان فکور بوده و می‌باشد. 

استاد شخصیتی بود که پاسخ‌گویی به شبهات زمانه و مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی را وجهة همت خویش ساخت تا بدانجا که در قبال این مجاهدت عظیم علمی جان خویش را فدای آرمان خود ساخت.  
 
 
                                                                                                        الهام

تست هوش

 سلام دوستای گلم 

 

لطفا جوابهای خود را یادداشت کنیدو درآخر به قسمت پاسخ هامراجعه کنید. 

 

باتمرکز حواس زیاد شروع کنید:

 

 

 

 

مسئله 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می  

 

شوند ، در ایستگاه دوم 3 نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟  

 

 

مسئله 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند . حال چه تعداد  

 

کلاغ روی درخت باقی می ماند؟ 

 

  

مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان به داخل کشتی موسی برده شد ؟  

 

 

مسئله 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی ،شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه  

 

است .خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است . تخم به کدام سمت پرت می شود ؟ 

 

 

 مسئله 5 - این سوال حقوقی است . هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در مرز  

 

این دو سقوط می کند ، بازمانده ها را کجا دفن می کنند ؟ 

 

 

 مسئله 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها  

 

نباید 25 تومانی باشد . چطور ؟  

 

 

 

 

 

جواب ها 

 

 مسئله 1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد . چون جمله اول سوال می گوید " تصور کنید  

 

که راننده اتوبوس هستید."  

 

 

مسئله 2 - همه کلاغ ها ، چون آنها فقط " در شرف پرواز " هستند و هنوز از روی درخت بلند  

 

نشده اند..( اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی تفکرتان را گرفته است.)  

 

 

مسئله 3 - هیچ . آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ( "چه تعداد " جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)  

 

 

مسئله 4 - هیچ کدام . خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط  

 

محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید ، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.  

 

 

مسئله 5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند . آنها جان سالم بدر برده اند . شما به وسیله کلمات  

 

حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.  

 

 

مسئله 6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی . به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید 25 تومانی  

 

باشد و همین طور هم هست . یک سکه 5 تومانی داریم.شما با عبارت " یکی از آنها نباید … "  

 

فریب خوردید . 

 

 

                                                                                                 الهام