می بینیدچقدر این روزا تاخیر دارم؟ ولی این به نفع بعضی هاشده......
از این حرفاگذشته شعری که واستون گذاشتم،شاید رفتارهای خیلی ازما رو نشون
بده.بدی ها وبی وفاییهامون و...
حتما بخونید
بیاتاقدریکدیگربدانیم که تانا گه زیکدیگر نمانیم
بیاتا مهربانی پیشه ساریم به مشتی زرق وبرق خود نبازیم
چه آمد برسر اقوام وخویشان که گردیدجمعشان اینطورپریشان
چرافامیل هااز هم جدایند چرا دوستان رفیقان بی وفایند
چراخواهر ز خواهرمی گریزد برادر بابرادر می ستیزد
چرا دختر زمادر ننگ دارد پدر بابچه هایش جنگ دارد
چرامهر ومحبت کیمیا شد همه دوستی،رفاقتها ریا شد
نبینیم خنده ای برروی لبها نه روزآرامشی داریم نه شبها
نه کس رالحظه ای آسوده بینی به صدکارجمله راآلوده بینی
نه پولداررا ز پولش لذتی هست نه نادار رابه جایی عزتی هست
نه آسایش نه آرامش نه راحت همه مشتاق یک آن استراحت
نبینی یک نفررا که کسل نیست پراست دلها وجای درددل نیست
همه درگیر نوعی اضطرابند چو نفرین گشته دائم در عذابند
به خود آیید عزیزان راه کج شد از این رو زندگانی ها فلج شد
چومردم راعوض شد زندگانی شده این زندگانی زنده مانی
همه چیزهست وروز خوش نبینیم مدام سردر گریبان می نشینیم
به ظاهرخانه هامان کاخ شاه است درونش یک جهان اندوه وآه است
در و دیوارهاکاشی وسنگ است ولی هرخانه یک میدان جنگ است
تمام خیرو برکت هابر افتاد طبیعت با شما مردم درافتاد
چرااین گونه شد؟از من کنید گوش شده مهرو محبت ها فراموش
دگر از بذل وبخشش هااثر نیست ز انصاف ومروت ها خبرنیست
شده نایاب صفا و مهربانی تعارف ها همه سرد وزبانی
عموجان،خاله جان دیگر نگوییم برای مرگ هم درآرزوییم
یکی حج می رود سالی دو سه بار کنارش خواهرش نادار و ناچار
یکی باسود پول های نزولی رود مکه امید قبولی
یکی ازکربلا و شام گوید برای فخر از اقوام گوید
یکی نازد به ماشین وبه باغش یکی بادتکبر در دماغش
یکی انگار از بینی فیل است ز بس خودخواه ومغرور وبخیل است
یکی وقتی به ماشینش سواراست فقط مثل بتی از زهر مار است
چنان در غبغبش باد غرور است که گویی از نژاد سلم و تور است
تمام کارها گشته ریایی نجابت شد عوض بابی حیایی
بزرگ تر ها ندارند احترامی به محتاجان نداریم اهتمامی
همه چسبیده جیب وکار خودرا به فکرند تا ببندند بار خود را
کسی را باکسی کاری نباشد اگر باری بود یاری نباشد
فقط دنبال نفع وکار خویشند به فکر گرمی بازار خویشند
نه در فکر حلال و نه حرامند همه دارند، ولی نعمت زوالند
برای پول درآرند چشم هم را به هر گندی نمایند پر شکم را
زبس حرص وطمع در سینه دارند مدام باهم چو دشمن کینه دارند
شرف رامثل کالا می فروشند برادر ها برادر را بدوشند
هنوز بابا نمرده سر دماغ است سر میراث دعوا داغ داغ است
همه در عالمی دیگر بگردند عبوس و مسخ وبی احساس وسردند
چنین مردم دگر خیری نبینند اگر قارون شوند باز هم همینند
خلاصه دوستان دانید چه کاریم همگی بر خر شیطان سواریم
بیا تا راه دیگر پیش گیریم سراغ از اصل و ذات خویش گیریم
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم غرور و کینه را از خود برانیم
بیاتا دست یکدیگر بگیریم ضمانت نیست تا فردا نمی ریم
وای سلام
الهام جون کجایی تو؟
تو رو خدا زود تر بیا!
می خوای منو جون به لب کنی؟ تو که می دونی من طاقت ندارم!