پرواز و زندگی؛
روزگاری پرواز را نمی شناختم
و
با آسمان بیگانه بودم
گمان می کردم زندگی یعنی یک قفس!
کمی آب و دانه و یک پرندهٔ دلمرده، با بالهای ناتوان!
اما اکنون...
لحظه ای پرواز را رها نمی کنم
آسمان با من دست یاری داده
و
مرا به اوج می خواند.
امروز
احساس می کنم زندگی یعنی
یک خدای مهربان،
یک دنیا پرواز و...
زهرا
برادری مثل او
یکی از دوستانم به نام (( پل )) اتومبیلی از برادرش به عنوان هدیه
کریسمس دریافت کرد . شب کریسمس زمانی که پل ازدفترش بیرون
آمد،یک پسر بچه ی خیابانی در حال چرخیدن دور ماشین نو و براق او
بود و آن را تحسین می کرد . وقتی که پل را دید ، پرسید : (( آقا این
ماشین شماست ؟ )) پل سرش را تکان داد : (( برادرم این را برای
کریسمس به من داده است . )) پسر گیج و متحیر شده بود : (( یعنی
منظورتان این است برادتان این را به شما داده و این برای شما هیچ
خرجی نداشته؟هی پسر من دلم می خواهد . . . )) و لحظه ای درنگ
کرد.البته پل می دانست که پسرک می خواهد چه آرزویی بکند . می
خواست آرزو کند که یک برادر مثل برادر او داشته باشد . اما چیزی که
او گفت سر تا پای پل را شدیداً تکان داد . (( من آرزو می کنم . . . که
کاش می توانسم برادری مثل او باشم )) پل با شگفتی و حیرت به
پسرک نگاه کرد ، سپس به طور ناگهانی گفت : (( تو دوست داری با
ماشینم چرخی بزنیم ؟ ))
(( اوه البته من واقعاً دوست دارم . ))
بعد از کمی گشتن ، پسرک با چشم های درخشان و پر آرزو گفت :
(( آقا برای شما اشکال دارد اگر تا مقابل خانه ی ما برویم ؟ ))
پل لبخند کوتاهی زد . او فکر می کرد می داند که پسرک چه می
خواهد . این که به همسایگانشان نشان بدهد که او هم می تواند
سوار چنین ماشینی بشود . اما پل دوباره اشتباه می کرد . پسرک
گفت : (( ممکن است آنجایی که دو تا پله دارد ، بایستید ؟ )) پل به آن
سمت رفت و ایستاد . در زمان کوتاهی صدایش را شنید که دارد می
آید .اما به کندی حرکت می کرد . او در حال حمل برادر کوچک فلجش
بود . او را روی آخرین پله گذاشت و ماشین را نشانش داد و گفت :
(( بابی ، آنجا که آن آقا ایستاده ، همان چیزی که الان به تو گفتم ،
برادرش آن ماشین رابرای کریسمس به اوداده است وحتی یک سنت
هم برایش خرج نداشته ویک روز من می خواهم یکی مثل آن را به تو
بدهم . . . آن وقت تو می توانی خودت تمام چیزهای زیبایی را که در
زمان کریسمس من تلاش می کنم برایت تعریف کنم را ببینی . )) پل
پیاده شد و کودک فلج را بلند کرد و در صندلی جلوی ماشینش
گذاشت . برادر بزرگ تر با چشمان درخشان هم پشت سرش سوار
شد و سپس هر سه نفر آن ها گردشی به یادمندنی را در آن شب
تجربه کردند . آن شب کریسمس ، پل فهمیدکه منظور مسیح چیست
زمانی که می گوید : (( اگر بدهید ، مبارک تر است ))
هدیه
روزی اتوبوسی درجاده ،به سمت جنوب درحرکت بود .دریک
صندلی پیرمرد چروکیده ای نشسته بود که یک دسته ی بزرگ از گل
های تازه در دست داشت .
در آن طرف راهرو ،دختر جوانی بودکه چشم هایش دائماًبه دسته گل
دوخته شده بود .
زمان آن بود که پیرمرد پیاده شود . او به طورناگهانی دسته گل را روی
پاهای دختر گذاشت وتوضیح داد : ((من می توانم ببینم که عاشق این
گل ها شده ای و فکر می کنم همسرم هم دوست داشته باشد که
این ها مال تو باشند . من به او خواهم گفت که گل هایش را به تو
هدیه داده ام .))
دخترک گل ها را با خوشحالی پذیرفت و پیرمرد را نگاه کرد که از
اتوبوس پیاده شد و از دروازه ی کوچک گذشت و وارد یک قبرستان
قدیمی و کوچک شد .
اتومبیل مسروقه من یکی ماشین مرا از کانارسی به سرقت برد . یک
کتاب امانی از کتابخانه توی ماشین بود . (( زوج ها )) اثر جان اپدایک .
چند هفته بعدپلیس اتومبیل را در براونزویل پیدا کرد . (( زوج ها )) پریده
بود . اما روی صندلی عقب یک کتاب امانی دیگر بود . ((خوب بخوریم تا
هیکل مناسبی داشته باشیم )) نوشته ی ادل دیویس . دزد جریمه ی
دیرکرد مرا پرداخته بود . من هم مال او را پرداختم .
داستان طنزی را از مجله ی گل آقا :
ابوالمراد جیلانی مردی بود صاحب رأی و صائب نظر . مریدان بسیار
داشت و پیروان بی شمار .
روزی بر سکوی خانه نشسته بود و مریدان گرد وی حلقه زده بودند و
حل مشکل می کردند . مردی گفت : (( ای پیر ، مرا با اهل خانه جنگ
افتاده است واهل ، مرا از خانه بیرون رانده انده و در را بسته .)) گفت :
(( به خانه آییم و آشتی تو با اهل باز کنیم . )) و چنین شد .
مردی گفت : (( ای پیر ، صاحب خانه مرا گوید که بیرون شو . )) گفت :
(( صاحب خانه را بگوی که پیر گوید ، خانه بر من ببخش و خود بیرون
شو . )) و چنین شد .
مردی گفت : (( ای پیر ، صد درم سنگ زرّ ناب می جویم . )) گفت :
(( بیابی )) و چنین شد .
یک یک مریدان می آمدند و مرادمی جستند از ابوالمراد .
اگاه مردی درآمد و عریضه ای بداد سرگشاده و برفت .
ابوالمراد ، نخست آن عریضه ببویید و ببوسید و بر دیده نهاد و سپس ،
خواندن بیاغازید.
ناگاهی ، کف بر لب آورد و فریاد زد : (( آب ، آب . )) و از سکو درغلتید و
بیهوش بیوفتاد .
مریدان بر گرد وی جمع آمدند و چندان که پف نم بر صورت وی زدند و
کاه گل در دماغ وی گرفتند ، با هوش نیامد .
پس او را به بیمارستان بردند و در (( سی . سی . یو )) بخوابانیدند که
مگر سکته ی ملیح ! کرده است .
ساعتی در آن حالب ببود تا طبیب بیامد و گفت : (( ای پیر ، تو را چه
افتاده است ؟ ))
ابوالمراد از لحن وی بدانست که طبیب از مریدان وی است . پس زبان
باز کرد و گفت : (( آب . آب . )) آب بیاوردند که : (( بنوش . )) ننوشید و
بمرد - رحمت الله علیه . -
مریدان بر جنازه ی وی گرد آمدند و می گریستند که : (( دریغا ، آن پیر
روشن ضمیر و آن شیر بیشه ی تدبیرکه به یک عریضه ازپای دراوفتاد
و بمرد . )) مریدی گفت : (( ای یاران ، شاید بود که آن عریضه باز نگریم
تا چه شعوذه و طامات در آن نوشته است ؟ باشد که علت تشنگی
وی دریابیم و سبب موت بازشناسیم . ))
عریضه بگشودند . قبض آب بهای خانگاه ابوالمراد بود - انار الله برهانه -
به نرخ تصاعدی ! و جز آن هیچ نبود . تمّت .
الهام
سلام
یه سلام پراز انرژی به همه ی کسانی که به این وب سر می زنند و با نظرای زیباشون ما رو چند برابرخوش حال می کنند.
ولی خدایی شما بگید نامردی نیست؟
.
.
.
.
حتما می خواید بپرسید که چی نامردی نیست؟
خب معلومه دیگه!
این که آمار وب حدود 800 تاست، بعد نظر های شما دوستای گلم این قدر پایین !!!
یه لطف کوچولو در حق بنده ی حقیر بکنید
هر دفعه مطالب وب رو خوندید یه نظر واسه ما بذارید.
می دونید ما ها که مطلب می ذاریم ، چه قدر دلمون به نظرات شما خوشه؟
دِ... نمی دونید دیگه؛ آخه اگه می دونستید، این قدر منو الهام جون و بقیه رو که اینجا مطلب میذارن اذیت نمی کردید!!
حالا امیدوارم این دفعه که اومدم کولاک کنید ها...
منتظر نظرهای شما دوستای گلم هستم.
ایشاا... هر جا که هستید موفق و سربلند باشید.
ممنونم:
زهرا
خانواده مستحکم !!!
چرا برخی از خانواده ها از بحران های زندگی به سلامت عبور کرده و احساس خوشبختی میکنند؟ ولی برخی دیگر درون گرداب بحران ها غرق شده، متلاشی می شوند؟ بررسی های انجام شده توسط کارشناسان امور خانواده نشان داده است که خانواده های مستحکم ویژگی هایی دارند که برخی از آن ها به قرار زیر است:
تعهد نسبت به یکدیگر
احساس تعهد نسبت به یکدیگر برای توفیق خانواده دارای اهمیت حیاتی است. اعضای خانواده خود را وقف ارتقای هر چه بیشتر رفاه و سعادت یکدیگر می کنند و بقای خانواده برایشان یکی از هدف های ارزشمند و اساسی به شمار می آید. زن و شوهر نسبت به یکدیگر متعهد و وفادارند و اعضای خانواده از اختصاص وقت و قوا و انرژی برای ارتقای روحیه ی یکدیگر و ایجاد نشاط در سطح خانواده دریغ نمی کنند.
صرف اوقات زیاد با یکدیگر
اعضای خانواده مستحکم اوقات زیادی را با هم می گذرانند، با هم کار می کنند، بازی می کنند، در مراسم مذهبی حضور می یابند و با هم غذا صرف می نمایند. آنها به خوبی می دانند اوقاتی که با هم می گذرانند باید خوشایند و کافی باشد. برای تاثیرگذار بودن روابط متقابل، اختصاص وقت کافی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. به عبارت دیگر در چند دقیقه با هم بودن روابط مستحکم و قوی گسترش نمی یابد.
تشویق و تحسین به موقع و مناسب
محبوب بودن و مورد تشویق و تمجید دیگران قرار گرفتن یکی از اساسی ترین نیاز های انسان است. در خانواده های مستحکم اعضای خانواده مخصوصا پدر و مادر به جای سرزنش و عیب جویی های مداوم، در جست وجوی یافتن نکات مثبت فرزندان و یکدیگرند تا مورد تشویق و تمجید قرار دهند. بعد از یک روز کاری اعضای خانواده وقتی به یکدیگر می رسند هر یک درصدد یافتن نکته ای مثبت در رفتار و کارهای روزانه دیگری است تا با مورد توجه قرار دادن آن نکته و بازگو کردن آن روحیه یکدیگر را تقویت کنند.
برقراری ارتباط مؤثر
به اعتقاد روان شناسان ارتباط مؤثر به ایجاد حس تعلق کمک می کند و تحمل شکست ها و بحران های شدید را آسان می سازد. خانواده های مستحکم بر این نکته تاکید می کنند که ارتباط خوب به راحتی ایجاد نمی گردد بلکه به مرور زمان و با تداوم و تمرین به وجود می آید. ارتباط صحیح به معنی از بین بردن سوء تفاهمات است. اعضای خانواده مستحکم، برای درک هر چه بهتر یکدیگر تلاش می کنند.
رعایت معیار های اخلاقی
خانواده ی مستحکم دارای معیارها و ارزش های مشخصی است که کلیه ی اعضا از آن ها پیروی می کنند. ارزش ها و معیارهایی مانند: صداقت، احساس مسئولیت، بردباری، ایمان و... از اصول اخلاقی خانواده است. اعضای خانواده می دانند که باید در عمل به ارزش های مذکور پایبند باشند و به این نتیجه رسیده اند که نمی توان از صداقت دم زد ولی برای فرار از برخی مسئولیت ها مثل دادن مالیات، متوسل به دروغ شد؛ همچنین نمی توان از احساس مسئولیت در قبال هم نوعان دم زد اما در زمان نیاز همسایه به فریاد او نرسید.
آگاهی بچه ها نسبت به جایگاه خود
یک خانواده ی شاد و موفق خانواده ای نیست که در آن نظر همه برابر باشد یا در آن بچه ها با آزادی کامل عمل کنند. شیوه والدین موفق، مقتدرانه و در عین حال تؤام با نرمی و ملایمت است و در اکثر موارد شیوه ی متقاعد کردن فرزندان مورد نظر آنهاست. در خانواده های موفق والدین به نظریات فرزندانشان گوش می دهند و برای احساساتشان ارزش قائل اند ولی حق تصمیم گیری را برای خود محفوظ نگه می دارند. علاوه بر این بچه ها از این که می دانند در خانه چه جایگاهی دارند و چه کسی مسئول چه کاری است، احساس راحتی بیشتری می کنند.
همیشه در دسترس بودن
والدین به جای این که طبق یک توصیه معروف زمانی خاص را برای بچه ها اختصاص دهند اظهار می دارند که همیشه در دسترس اند. به عبارتی کلیه اعضا خانواده می دانند در صورت نیاز با هر یک از اعضای خانواده در کجا و چگونه می توانند ارتباط بر قرار کنند چون در جریان برنامه ها و کارهای یکدیگر قرار دارند.
ارزش قائل بودن برای آداب و سنن و مراسم
خانواده های مستحکم به مراسم و آداب رسومی که از پدران و اجداد خود به ارث برده اند اهمیت می دهند این آداب را نقاط قوت و اساس تحکیم و ایجاد مودت و ارتباط در سطح خانواده می دانند و اعیاد مذهبی و ملی، مراسم شروع سال نو و مناسبت های مختلف را عواملی می دانند که اعضای خانواده را هر چه بیشتر به هم نزدیک و فضای خانه را شاد و مفرح می سازد.
پذیرش اصل جایزالخطا بودن
هیچ یک از اعضای خانواده گمان نمی کند که بی نقص و عاری از عیب است و هرگز مرتکب اشتباه نمی شود. خیلی از والدین می ترسند که از رفتارهای هرازگاه اشتباه و نادرستشان ضررهای جبران ناپذیر بر فرزندانشان وارد کنند. ولی خانواده های مستحکم چنین طرز فکری ندارند. آن ها می دانند که کامل نیستند و از پذیرفتن این مطلب بیمی ندارند. آن ها از به کار بردن جملاتی نظیر: « متأسفم، عصبانی شدم » امتناع نمی کنند و در عین حال در فکر رفع عیوب خودند.
عدم اجتناب از بحث و گفت وگو و مذاکره
اعضای خانواده های مستحکم در مورد مسائلی که با هم اختلاف سلیقه دارند و با هم موافق نیستند، بحث و گفت وگو می کنند، ولی از به کار بردن کلمات رکیک اجتناب نموده، جریانات ناخوشایند گذشته را بازگو نمی کنند. آن ها از روش بحث و گفت وگو برای استحکام روابط خود با یکدیگر بهره می جویند. برخی از تکنیک آتشفشان استفاده می کنند. به عبارت دیگر هر یک از اعضای خانواده این حق را دارد که در هنگام عصبانیت مثل آتشفشان فوران کند. به این ترتیب فرد عصبانی به مدت 5 دقیقه می تواند با بیان آنچه باعث عصبانیتش شده گدازه های داغ را بیرون بریزد ولی حق پرخاش ندارد. بقیه اعضای خانواده با دقت و حوصله به حرف های او گوش می دهند و در صورت لزوم پاسخ می گویند. در واقع این پاسخ گویی در زمانی صورت می گیرد که عصبانیت ها فروکش کرده باشد.
مشارکت اعضای خانواده در اداره ی امور خانه و خانواده
در خانواده های موفق هر یک از اعضا وظایفی دارند و همه کار می کنند. کارها الزاماً سخت و وقت گیر نیستند. بچه ها با کمک به چیدن میز غذا و شستن ظروف و...در کارها مشارکت می جویند.
شوخ طبعی و خنده
یکی از ویژگی های بارز خانواده موفق و شاد، شوخ طبعی است. یافتن جنبه های طنزآمیز و خنده دار در امور روزمره و تعریف آن ها برای یکدیگر، مخصوصاً در هنگام صرف غذا و مهمانی های خانوادگی، فضای خانواده را شاد و مفرح می سازد. چه بسا بسیاری از کدورت ها ، خود به خود برطرف شوند و خانواده از با هم بودن و در کنار هم بودن لذت می برند.
رازداری خانوادگی
عدم بازگویی مسائل خصوصی و مشکلات خانواده به سایرین مخصوصاً افراد غیر متخصص و مراجعه به مشاور متخصص امور خانواده، یکی از موارد بسیار مهمی است که خانواده را از درگیر شدن در بسیاری از بحران های خواسته و ناخواسته حفظ می کند. متاسفانه بارها مشاهده شده است که اطرافیان نه تنها باری از دوش خانواده برنمی دارند، بلکه مسئله را پیچیده تر می سازند. بنابراین در صورت مواجه با مسئله ای که اعضای خانواده از پس حل آن برنیایند، بهترین راه، مراجعه به متخصص و مشاور ماهر در زمینه امور خانواده است، و این یکی از شیوه های خانواده های موفق و مستحکم در هنگام رویارویی با مسائل پیچیده است.
برخورد مناسب در زمان بروز بحران ها
خانواده های موفق می دانند که همواره امور بر وفق مراد و اوضاع همیشه دلخواه انسان نیست. ممکن است مادر مریض شود، پدر منتقل گردد یا مصیبت بزرگ تری اتفاق افتد؛ در این گونه موارد خانواده با هم بستگی، همفکری و همکاری یکدیگر با مشکلات مقابله می کنند. این مهارتی است که با تمرکز بر نکات مثبت، برقراری روابط مؤثر، اتکا به قوای روحانی و قابلیت انطباق و در صورت لزوم قابلیت تحول و تغییر، کسب کرده اند و بارها به خوبی از پس بحران ها برآمده اند.
سرانجام باید متذکر شد که خانه یک خانواده سالم، موفق و مستحکم، مکانی است برای آسایش و آرامش، ارتقای معنوی و تجدید قوا؛ و عشق سرمایه ای است که در ابتدا والدین نسبت به یکدیگر و به فرزندان خود نثار می کنند و سپس فرزندان نیز به نوبهٔ خود با احترام و قدرشناسی، آن را به والدین خود تقدیم می کنند...
قربونت، نظر یادت نره!
...« زهرا زارع نژاد »...
مجله پیوند. آذرماه 1385